شـــهـــری درآســـمـــــان

شـــهـــری درآســـمـــــان

یاران؛ پای در راه نهیم که این راه رفتنی است و نه گفتنی ...
شـــهـــری درآســـمـــــان

شـــهـــری درآســـمـــــان

یاران؛ پای در راه نهیم که این راه رفتنی است و نه گفتنی ...

رؤیای صادقه

 یکی از تجار محترم قم «آقای حاج سیدعلی» متوفی 1348 می گوید: من در تهران در مجمعی بودم، اتفاقاً فرماندار کاشان نیز در آن مجمع حضور داشت. یکی از افراد مجلس از فرماندار پرسید: شما در طول حکومت خود در کاشان از عجایب چه دیدید؟
فرماندار در جواب گفت: آن زمانی که در کاشان حکومت داشتم، مردم از ترس عقرب شب ها روی تخت می خوابیدند، و بعضی ها برای احتیاط بیشتر، پایه های تخت را میان آب می گذاشتند تا جانوری از پایه های تخت بالا نرود. این رسم در تمام کاشان وجود داشت و چاره ای جز این نبود.
من هم در تابستان، طبق همان عادت و رسم دیرینه ی کاشان، برای حفظ جانم که شب با خیال راحت خوابیده باشم، در پشت بام خانه ی مسکونی خود چنین جایی برای خودم درست کردم و علاوه بر آن پشه بند هم داشتم که از تمامی جهات جای من محفوظ باشد و از گزند جانوران و گزندگان در امان باشم و علاوه بر این ها وقتی که به بالای بام می رفتم، خدمت گزاران نردبان را برداشتند تا آسایش خاطر بیشتری باشد و احتمال آمدن جانور از پایین به بالا هم نباشد.

من شبی با خیال راحت خوابیده بودم، در عالم خواب دیدم که عقربی میان پشه بند از ساق پایم آمده و روی سینه ام نشسته است، در این حال دیدم شخصی به آن عقرب می گوید: تو اینجا چه می کنی؟ گفت: آمده ام تا این شخص بداند با آن همه مراقبت باز می توانیم بیاییم، ولی مأمور گزند و آسیب نیستیم.
من وحشت زده از خواب بیدار شدم، ناگهان دیدم عقربی روی سینه ی من نشسته است، فوری داد زدم، خدمت گزاران آمدند و عقرب را گرفتند و من از آسیب حتمی نجات یافتم.
گر نگهدار من آن است که من می دانم
شیشه را در بغل سنگ نگه می دارد

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد