
الهی! به حرمت آن نام که تو خوانی و به حرمت آن صفت که تو چنانی، دریاب که می توانی.
الهی! عمرم به باد کردم و بر تن خود بیداد کردم، گفتی و فرمان نکردم، درماندم و درمان نکردم.
الهی! عاجز و سرگردانم، نه آنچه دارم دانم ونه آنچه دانم دارم.
الهی! اگر تو مرا خواستی من آن خواستم که تو خواستی.
الهی! به بهشت و حور چه نازم، مرا دیده ای ده که از هر نظر بهشتی سازم.
الهی! در دلهای ما جز تخم محبت مکار و بر جانهای ما جز الطاف و مرحمت خود منگار و بر کشت های ما جز باران رحمت خود مبار، به لطف، ما را دست گیر و به کرم پای رتبهدار.
الهی! حجاب ها را از راه بردار و ما را به ما مگذار، به حق عظمت ای بلندترین بالا م.