شـــهـــری درآســـمـــــان

شـــهـــری درآســـمـــــان

یاران؛ پای در راه نهیم که این راه رفتنی است و نه گفتنی ...
شـــهـــری درآســـمـــــان

شـــهـــری درآســـمـــــان

یاران؛ پای در راه نهیم که این راه رفتنی است و نه گفتنی ...

ازیاد رفته


 ای وای براسیری کز یاد رفته باشد 
در دام مانده باشد صیاد رفته باشد
 

آه از دمی که تنها، با داغ او چو لاله
در خون نشسته باشم ، چون باد رفته باشد 

امشب صدای تیشه ،از بیستون نیامد
شایدبه خواب شیرین فرهاد رفته باشد 


خونش به تیغ حسرت ، یارب حلال باد
صیدی که از کمندت ، آزاد رفته باشد 


از آه دردناکــــی ســـازم دلـــــت را 
وقتی که کوه صبرم ، برباد رفته باشد 

رحم است براسیری کز گرد دام زلفت 
با صد امیدواری ، نا شاد رفته باشد 

شادم که از رقیبان دامنکشان گذشتی 
گو مشت خاک ماهم بر باد رفته باشد 

پرشور از حزین است امروز کوه وصحرا 
مجنون گذشته باشد، فرهاد رفته باشد 
 

حزین لاهیجی