شـــهـــری درآســـمـــــان

شـــهـــری درآســـمـــــان

یاران؛ پای در راه نهیم که این راه رفتنی است و نه گفتنی ...
شـــهـــری درآســـمـــــان

شـــهـــری درآســـمـــــان

یاران؛ پای در راه نهیم که این راه رفتنی است و نه گفتنی ...

شهید اوینی

شهید آوینی,سید شهیدان اهل قلم,شهید سید مرتضی آوینی,روایت فتح,آیینه جادو,فتح خون,فیلمبردار,نقاشی چهره,تصویر سازی,عباس گودرزیشهید آوینی,سید شهیدان اهل قلم,شهید سید مرتضی آوینی,روایت فتح,آیینه جادو,فتح خون,فیلمبردار,نقاشی چهره,تصویر سازی,عباس گودرزی


راستی زمان از انروزی که با همان پو تینهای پاره پرواز کردی گذشته است

این روزها عده ای هنرمند رادرسیمای شما میدانند ومگر  غیر از این است

هنر ان است که بمیری قبل از انکه بمیرانندت

حاجی ما را نیز کمک کن پرواز بیاموزیم ماکفش هایمان سالم

است ولی پرواز نمیدانیم

سالگرد شهادت شهید اوینی


احتمالاً زمستان سال 68 بود که در تالار اندیشه فیلمی را نمایش دادند که اجازه اکران از وزارت ارشاد نگرفته بود. سالن پر بود از هنرمندان، فیلمسازان، نویسندگان و ... در جایی از فیلم آگاهانه یا ناآگاهانه، داشت به حضرت زهرا سلام الله علیها بی ادبی می*شد.
من این را فهمیدم. لابد دیگران هم همین طور، ولی همه لال شدیم و دم بر نیاوردیم.
با جهان بینی روشنفکری خودمان قضیه را حل کردیم. طرف هنرمند بزرگی است و حتما منظوری دارد و انتقادی است بر فرهنگ مردم

اما یک نفر نتوانست ساکت بنشیند و داد زد: خدا لعنتت کند! چرا داری توهین می*کنی؟!
همه سرها به سویش برگشت در ردیف*های وسط آقایی بود چهل و چند ساله با سیمایی بسیار جذاب و نورانی. کلاهی مشکی بر سرش بود و اورکتی سبز بر تنش. از بغل دستی*ام

پرسیدم: «آقا را می*شناسی؟»
گفت: «سید مرتضی آوینی است.»

3184c908.gif