شـــهـــری درآســـمـــــان

شـــهـــری درآســـمـــــان

یاران؛ پای در راه نهیم که این راه رفتنی است و نه گفتنی ...
شـــهـــری درآســـمـــــان

شـــهـــری درآســـمـــــان

یاران؛ پای در راه نهیم که این راه رفتنی است و نه گفتنی ...

خندید ورفت


گفتـم ڪجـا؟ گفتـا بہ خـون
گفتـم چہ وقـت؟ گفتـا ڪُنـون
گفتـم سبب؟❣ گفتـا جنـون
گفتـم مـرو ...
♥خندیـد و رفـت ♥
برای مخاطب خاص
برای اویی که دراین وب می نویسد.

حسین خرازی


═════════ ♥ೋღ☃ღೋ♥ ═══════════

داییش تلفن کرد گفت «حسین تیکه پاره رو

تخت بیمارستان افتاده،شماهمین طورنشسته ین؟»

گفتم «نه. خودش تلفن کرد.گفت دستش یه خراش

کوچیک برداشته پانسمان می کنه می آد.گفت شما

نمی خواد بیاین. خیلی هم سرحال بود.» گفت

« چی رو پانسمان می کنه؟ دستش قطع شده. »

هان شب رفتیم یزد، بیمارستان. به دستش نگاه

می کردم .گفتم «خراش کوچیک! » خندید. گفت

« دستم قطع شده ، سرم که قطع نشده .»

  شهید حاج حسین خرازی

منبع : کتاب خرازی═════════ ♥ೋღ☃ღೋ♥ ═══════════

قفل شهادت


*گفتم کلید قفل شهادت شکسته است*
یا اندر این زمانه در باغ بسته است

خندید و گفت: ساده نباش ای قفس پرست

*در بسته نیست، بال و پر شما شکسته است*

عکس




تعجب کردم وقتی محمد زمانی بهم گفت ازم عکس بگیر...
گفتم: جدی میگی؟؟؟؟
خندید و گفت:آره بگیر،به دردت میخوره...