دیروز احساس تکلیفها، بوی شهادت می داد، اما امروز... او هم احساس تکلیف کرده بود.
لباس خاکی به تن کرده و راهی جبهه های جنگ شده بود.
شب عملیات فتح المبین با گریه میگفت: "یوسف فاطمه(س)! من شرم دارم از روز قیامت که من سربه بدن داشته باشم وتو نه. از تو خجالت میکشم که سرداشته باشم."
وصیت کرده بوددرهمان قبری دفنش کنندکه خودش کنده بود.
قبر را که بازکردند دیدند
قبر کوچکتراز حد معمول است. بدنش که برگشت راز این کوچک بودن قبر را فهمیدند... سر در بدن نداشت...
ترکش های خمپاره سر او را با خود برده بود «شهید شیر علی سلطانی»