داغی دست کسی آمد و درگیرم کرد آمد و از همۀ اهل جهان سیرم کرد اولین بار خودش خواست که با او باشم آنقدَر گفت چنینم و چنان... شیرم کرد مثل یک قلعه که بی برج و نگهبان باشد بر دلم سخت شبیخون زد و تسخیرم کرد تا خبردار شد از قصّۀ وابستگی ام بر دلم مهر جنونی زد و زنجیرم کرد به سرش زد که دلم را بفروشد، برود قصدش این بود که یک مرتبه تعمیرم کرد! سنگی از قلب خودش کند و به پایم گره زد سنگدل رفت و ندانست زمینگیرم کرد رفت و یک ثانیه هم پیش خودش فکر نکرد که چه با این دل "لامصّب" بی پیرم کرد... سونیا نوری
رفت و یک ثانیه هم پیش خودش فکر نکردکه چه با این دل "لامصّب" بی پیرم کرد...
داغی دست کسی آمد و درگیرم کرد
آمد و از همۀ اهل جهان سیرم کرد
اولین بار خودش خواست که با او باشم
آنقدَر گفت چنینم و چنان... شیرم کرد
مثل یک قلعه که بی برج و نگهبان باشد
بر دلم سخت شبیخون زد و تسخیرم کرد
تا خبردار شد از قصّۀ وابستگی ام
بر دلم مهر جنونی زد و زنجیرم کرد
به سرش زد که دلم را بفروشد، برود
قصدش این بود که یک مرتبه تعمیرم کرد!
سنگی از قلب خودش کند و به پایم گره زد
سنگدل رفت و ندانست زمینگیرم کرد
رفت و یک ثانیه هم پیش خودش فکر نکرد
که چه با این دل "لامصّب" بی پیرم کرد...
سونیا نوری
رفت و یک ثانیه هم پیش خودش فکر نکرد
که چه با این دل "لامصّب" بی پیرم کرد...