یاران؛ پای در راه نهیم که این راه رفتنی است و نه گفتنی ...
یاران؛ پای در راه نهیم که این راه رفتنی است و نه گفتنی ...
هوالمعشوق
بالا رفتن سن حتمی است ...
اما اینکه روح تو عشق را بفهمد،
پیر وفرتوت نشود
بستگی به خودت دارد ... !
دربین ورق پاره های زندگیت بگرد
فقط انجایی که دستت را از دستش کشیدی
انجا بی عشق مردی ونفس کشیدنت سخت شد
اهسته اهسته بسوی عشق قدم بردار
ﻣﺒﺎﺩﺍ ! ﻣبادا ...
بی عشق حضرتش نفس بکشی که در راه مانده ای
پایان آدمیزاد
نه از دست دادن دارایی است
نه رفتن یار
نه تنهایی...
هیچکدام پایان آدمی نیست!
آدمی ان هنگام تمام میشود که دلش عاشق نباشد
ان هنگامی که با خداست وومعشوقش خدایی است که
الله الصمد است تورا کفایت میکند
دلهایتان عاشق به نور الهی
مجتبی م
پنجشنبه 10 دی 1394 ساعت 02:30 ب.ظ
خیلی زیبا خیلی زیبا
کاش وسعت عشق را بیشتر درک کنیم ..
.....
عشق ای هر روز من چندی است تنها مانده ام
در حصار تنگ غم ها مانده ام
راه عشق است که همواره شود از خون رنگ ....
دل دیوانه تنها دل تنگ
تو هم ای مرغک تنها، بسرای ! ....
تو دلاویزترین شعر جهان را بسرای...
وروزی در وصف ما نیز خواهند سرود
بالا رفتن سن حتمی است ...
اما اینکه روح تو عشق را بفهمد،
پیر وفرتوت نشود
وسن ادمی خواه ناخواه بسوی پیری میرود
خیلی قشنگ نوشتین
افرین افرین
گاهی وفقط گاهی دلمان با حضرت دوست میشود ویادمان میاید که خدایای هستی ومن نیست وفانی هستم برای همین رنگ وبوی خدایی میگیرد
هو العشق وهو العاشق وهو المعشوق...همه عشق او...
وعشق را من بی سروپا چه می فهمم ومن بی سروپا را چه به عشق که اوست همه انچه عشق است