شـــهـــری درآســـمـــــان

شـــهـــری درآســـمـــــان

یاران؛ پای در راه نهیم که این راه رفتنی است و نه گفتنی ...
شـــهـــری درآســـمـــــان

شـــهـــری درآســـمـــــان

یاران؛ پای در راه نهیم که این راه رفتنی است و نه گفتنی ...

خاطرات نماز شب رزمندگان

در جریان عملیات بیت المقدس، مجروحان زیادی را به

بیمارستان آوردند.یکی ازآنهارزمنده‌ای16یا17ساله بود.

بسیار نورانی بود و خون فراوانی از بدنش رفته بود. از

ناتوانی زیاد به زحمت می‌توانست سخن بگوید. حتی قدرت

بازگویی اسم و نشانی خود را نداشت. با تلاش زیاد

فهمیدیم نامش علی است. من در تمام روز مراقب علی بودم.

شب هم چندبار بر بالینش حاضر شدم.نیمه‌های شب بود که

از من آب خواست.بعدازآنکه یک لیوان آب برای علی بردم،

با کمال تعجب دیدم که لیوان را به زحمت گرفت و شروع کرد

به وضو گرفتن. سپس با حالت نیم خیز نماز شب خواند.

من متحیر از رفتار عبادی او شده بودم. چنان گریه

و زاری می‌کرد که هر کسی را تحت تأثیر قرار می‌داد.  

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد