یاران؛ پای در راه نهیم که این راه رفتنی است و نه گفتنی ...
یاران؛ پای در راه نهیم که این راه رفتنی است و نه گفتنی ...
در آن سوی خیال، باغیست زیبا و رویایی،
که همه وجودم اشتیاق رسیدن به آن را،
در خود فریاد می زند...!!!
"اللهم ارزقنی توفیق الشهاده فی سبیلک"
من از اعماقم دلم ناشادم ...
"نشدم، آنچه که باید باشم!"
مجتبی م
سهشنبه 5 خرداد 1394 ساعت 06:35 ق.ظ
نترس...!!!
دست یک باباست شاید،که قرار بود نوازش کند موهای لخت و مشکی دخترک نازش را...اما...
نترس...!!!
دست نامزدی است شاید،که قرار بود پشت گرمی دختر مردم باشد تا آخرعمر و خوشبختش کند...اما...
نترس...!!!
دست است دیگر...دست نان آوری شاید که با نبودش حالا فقط پنج سر عائله یتیم اند...اما...
نترس...!!!
دست است دیگر...شاید دست عمویی که قرار بود قهرمان قصه های برادرزاده ی سه ساله باشد...اما...
.
.
.
اما...بترس!!!!!!
شاید همان دستی است که قرار است جلویت را بگیرد فردا و بپرسد،بعداز ما چه کردید....؟؟؟
"نترس"
شهدا دستگیری میکنند،دستگیرت نمی کنند... حالاکه فهمیدی ترس ندارد،چشمهایت را ببند،دست روی سنگ عقیق مزار یکی شان بکش...گمنام باشد بهتر است...و آهسته اشک ببار و ببار و ببار...
دیدی چه سبک شدی!!!
حالا دست به دستش بده و بعد«دست علی»بده که نگذاری دستهایش از دستت جداشود...
حالا با خیال راحت پرواز کن..نه !!!نه!!!
"پر" باز کن...
«دست» علی به همراهت.....
پرباز کردن هم عاقبت بخری میخواهد خدایا شهیدمان کن تا عاقبت بخیر شویم
رَبَّنَا لَا تُزِغْ قُلُوبَنَا بَعْدَ إِذْ هَدَیْتَنَا وَهَبْ لَنَا مِنْ لَدُنْکَ رَحْمَةً ۚ إِنَّکَ أَنْتَ الْوَهَّابُ
باراِلها، دلهای ما را به باطل میل مده پس از آنکه به حق هدایت فرمودی، و به
ما از لطف خویش اجر کامل عطا فرما که همانا تویی بخشندهٔ بیمنّت.