آقا بجان فاطمه دست از سرم مّدار ... باز آمدم به کوی حبیبم، سر قراراین بار هم به تیر نگاهت شدم شکارهر طور بود دست مرا هم گرفته ایآقا بجان فاطمه دست از سرم مّدار