شـــهـــری درآســـمـــــان

شـــهـــری درآســـمـــــان

یاران؛ پای در راه نهیم که این راه رفتنی است و نه گفتنی ...
شـــهـــری درآســـمـــــان

شـــهـــری درآســـمـــــان

یاران؛ پای در راه نهیم که این راه رفتنی است و نه گفتنی ...

رقیه

شب سوم/ ۳ ساله دختر که کتک نداره… هیچ کس روضه رقیه را به قشنگی حاج منصور نمی خواند. خودش معتقد است؛ شب سوم محرم، شب قدرش است… «بس که بر نیزه دیدم روی تو را بابا، می زنم شانه امشب موی تو را بابا…». در میان همه شب های محرم، شب سوم، برای آنانکه فرزند شهیدند، شب دیگری است. لیکن خاطره های ما کجا و خاطره خرابه کجا؟ ما تابوت دیدیم و رقیه نیزه دید! برای سر بریده، نیزه، تابوت نمی شود! شب های سوم محرم، در این همه سال، برای من تداعی گر روضه خرابه بوده و سروده بچه های آباده… «خونم مگه رنگین تر از خون حسینه، جونم مگه شیرین تره از جون حسینه». پدر را در خواب ببینی، به از آنکه سر جدا در خرابه ببینی. از یاد نبریم هزینه آبادی ما را رقیه خانم با سیلی در کنج خرابه داد. بی رقیه، محرم، محرم را کم دارد. از میان همه باب الحوائج های کربلا، ناز و نیاز با دخت ۳ ساله اباعبدالله لطف دیگری دارد. برای دختری که وقت شیرین زبانی هایش بود، چقدر تلخ و تیره بود شام. وطن امروز/ ۳۰ آبان ۱۳۹۱

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد