شـــهـــری درآســـمـــــان

شـــهـــری درآســـمـــــان

یاران؛ پای در راه نهیم که این راه رفتنی است و نه گفتنی ...
شـــهـــری درآســـمـــــان

شـــهـــری درآســـمـــــان

یاران؛ پای در راه نهیم که این راه رفتنی است و نه گفتنی ...

مختاباد بخواند

http://www.ammarname.ir/link/6758

به گزارش رزمندگان شمال، چند ماه قبل، مختاباد، خواننده ای که تمام مدارج علمی و هنری اش مرهون انقلاب و خون صدها هزار شهید گلگون کفن ایران اسلامی است، در اعتراض به برداشتن مجسمه اسبها! از میدان امام ساری (دادستان ساری که از یادگاران دفاع مقدس است، بدلیل عدم تناسب مجسمه اسبها در میدانی که به نام امام خمینی رضوان الله علیه مزین است، دستور جابجایی اسبها را به نقطه دیگری از شهر داده بود) در یادداشتی منفعلانه و با ادبیاتی سخیف و توهین آمیز، نسل جنگ را نسل سوخته! و خشونت طلب! نامیده بود، نسلی که حتی از به آغوش کشیدن فرزندان خود هم ابا می کند.!!

در آن زمان، یادگاران دفاع مقدس و همچنین دلدادگان فرهنگ ناب جهاد و شهادت در یادداشت های متعدد، به سخنان وی واکنش نشان دادند و خواستار عذرخواهی این چهره به اصطلاح فرهنگی! از شهدا و جانبازان و خانواده های معظم آنها شده بودند.

... و اما چند ماه بعد از این ماجرا، وقتی نامه های عاشقانه سردار شهید صمصام طور به فرزندان خردسالش را می خواندیم، به یاد حرفهای مختاباد افتادیم که چگونه این نسل را نسل سوخته و خشونت طلب نامیده بود. نامه های عاشقانه این پدر مجاهد را به فرزندان خردسالش، از دشت تفتیده خوزستان و از میان آتش و خون با هم می خوانیم:

  

بابا می آید و چشمان قشنگ تو را خوب می کند

مصطفی جان! سلام بابا!

حالت خوب است انشاءالله؟ بابا شنید که چشمان قشنگ آقا مصطفی درد گرفته! بابا می آید و تو را به دکتر می برد و چشمان قشنگ تو را خوب می کند.

مصطفی جان! مامان و داداش را اذیت نکن بابا! به مامان کمک کن. بابا تو را دوست دارد. درسهایت را خوب می خوانی؟ نقاشی هم حتماً می کشی؟ آره؟ می دانم که برای معصومه قصه هم میگی. به معصومه خانم یاد بده تا بگوید: سلام بر شهیدان

مصطفی جان! برای بابا مشق بنویس و بفرست. منتظرم!

...........

مرتضی جان! سلام

انشاءالله که حالت خوب است، خوب چی کار می کنی؟ با بابا که قهر نیستی؟ چرا مشق نمی نویسی و برای بابا نمی فرستی؟

مامان را کمک می کنی؟ با داداش مصطفی خوب هستی؟ شلوغ نکنی؟

.........

معصومه خانم! سلام

حالت خوب است؟

برای بابا یک قصه بگو...

  

نور چشم عزیزم مصطفی! تو فرزند نسلی هستی که همسران، شوهران خود را از حجله ی دامادی به قربانگاه عشق می فرستادند

مصطفی جان! مامانت برایم نوشت که تو مریض شدی فرزندم!

مصطفی جان! تو فرزند نسل انقلابی هستی که شعار مردم آن «جنگ جنگ تا رفع فتنه در جهان» است. تو در میان آهن و آتش و دود و عشق و ایثار و شهادت بدنیا آمدی. تو در میان تکبیر کفرشکن الله اکبر متولد شده ای. میلاد تو، میلاد سرخ شهدایی است که در آغوش مادرت هنگام تشییع جنازه آنها، دست کوچک خود را بلند می کردی و محکم و استوار در میان امواج مردم، فریاد مرگ بر آمریکا، مرگ بر صدام و مرگ بر منافق سر می دادی.

نور چشم عزیزم مصطفی! تو فرزند نسلی هستی که همسران، شوهران خود را از حجله ی دامادی به قربانگاه عشق، به کوه طور و منا می فرستاده و پدران هم، خود را ابراهیم گونه به قربانگاه می فرستادند.

فرزندم! از مامانت بخواه تا برایت آهنگ جهاد و شهادت را زمزمه کند و از فداکاری امام حسین(ع) و یارانش، از استقامت حضرت زینب(س) و از ایثارگری حضرت علی اکبر بگوید...

در پایان یک تفنگ برایت می کشم و یک تفنگ هم برای مرتضی 

 به گزارش رزمندگان شمال، سردار صمصام طور در روستای کیاکلا قائمشهر در خانواده ای کارگری و کم بضاعت به دنیا آمد. خلبان شهید احمد کشوری از دوستان نزدیک صمصام در دبیرستان بود. آنها در زمینه های ورزشی، دینی، سیاسی با یکدیگر همگام بودند.

صمصام، پس از اخذ دیپلم در کنکور شرکت کرد و در رشته شیمی دانشگاه تهران پذیرفته شد، ولی به علت مشکلات مالی تا مقطع فوق دیپلم ادامه تحصیل داد. بعد از خدمت سربازی، برای استخدام در اداره کشاورزی امتحان ورودی داد و پذیرفته شد. به عنوان تکنسین دامپزشکی برای گذراندن یک دوره مخصوص به تهران رفت. سپس به سمت مسئول نظارت بر امور دارویی، دامپزشکی استان مازندران منصوب شد. صمصام با آغاز مبارزات مردمی علیه رژیم پهلوی به فعالیت انقلابی خود افزود. او عمدتاً برای تظاهرات شعر می سرود و در گردهمایی ها و تجمع مردم علیه رژیم شاه سخنرانی هایی پر شور می کرد. در یکی از تظاهرات مردم کیاکلا اشعاری را که مناسب اربعین شهدای قم به لهجه مازندرانی سروده بود، قرائت کرد.

پس از پیروزی انقلاب و تشکیل بسیج مستضعفان به فرمان امام به عضویت بسیج در آمد. با تشدید غائله کردستان، رهسپار آن منطقه شد. در کنار مبارزه مسلحانه با ضد انقلاب با سخنرانی های کوتاه خود به روشنگری مردم می پرداخت. صمصام در قله های پر برف کردستان مسئولیت گردان روح اللّه را بر عهده داشت. نیروهای وی از محورهای جانوران تا محور دزلی و توتمان مستقر بودند.

سردار صمصام طور در عملیات کربلای5 مسئولیت گروهان شهید یونسی را برعهده داشت و شهید علیرضا بلباسی هم فرمانده گردان بود.

صمصام با سخنرانیهایش که با کلامی شیوا در میدان صبحگاه گردان امام محمد باقر (ع) ایراد می کرد، نیروها را مجذوب خود می کرد.

نحوه شهادت

یکی از همرزمانش می گوید: در آخرین لحظاتی که در مقر خرمشهر بود به دیدارش رفتیم. حدود ساعت 8 صبح بود. در جلوی مقر فرماندهی به دیوار تکیه داده و غرق در اندیشه و اندوه بود. صدای غرش تانک و توپ عراقیها به گوش می رسید. گفت: «وضعیت در محور شلمچه نا مساعد است.برای نیروها نگران هستم، شما بروید قرآن بخوانید و دعا کنید رزمنده ها پیروز شوند.» ساعتی بعد به سمت دشت شلمچه حرکت کرد. فرماندهی گردان محمد باقر(ع) را بر عهده داشت. صمصام حدود ساعت 10 صبح 4خرداد 1367 با دو دستگاه تویوتا به سوی خط مقدم برای مقابله با حمله عراق حرکت کرد. بلافاصله در منطقه عملیاتی سرگرم سازماندهی نیروها شد. عراقی ها با استفاده از سلاح شیمیایی به خطوط مقدم خودی نفوذ کرده بودند. صمصام با همراهی نیروهایش در مقابل تانک ها و نفربرها ایستادگی کرد. پس از شلیک

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد