در گرمای طاقت فرسای تابستان جنوب، گلی همیشه لباس زیاد می پوشید
و شب ها به لباس هایش می افزود، حتی چادر به سر می کرد و با حجاب کامل می خوابید.
یک روز دلیل این گونه لباس پوشیدن را از او پرسیدم گفت:
بمباران است پدر جان،
زمان مشخصی ندارد و هرلحظه از شبانه روز امکان دارد اینجا بمباران شود
و در زیر آوار بمانم. نمی خواهم زمانی که برای بیرون آوردن من می آیند حجابم کامل نباشد
چون کسانی که برای برداشتن جنازه من از زیر آوار می آیند نامحرم هستند.