ده ماه بود ازش خبری نداشتیم. مادرش می گفت« خرازی !
پاشو برو ببین چی شد این بچه ؟زنده س ؟مرده س؟» می گفتم«کجا برم دنبالش آخه ؟ کار و زندگی دارم خانوم.
جبهه یه وجب دو وجب نیس.از کجا پیداش کنم؟»
رفته بودیم نماز جمعه. حاج آقا آخر خطبه ها گفتحسین خرازی را دعا کنید.
آمدم خانه. به مادرش گفتم.گفت« حسین ما رو می گفت؟ » گفتم« چی شده که امام جمعه هم می شناسدش؟»
نمی دانستیم فرمانده لشکر اصفهان است.
شهید حاج حسین خرازی
دیروز از هر چه بود گذشتیم، امروز از هر چه بودیم گذشتیم. آنجا پشت خاکریز بودیم
و اینجا در پناه میز.
دیروز دنبال گمنامی بودیم و امروز مواظبیم ناممان گم نشود.
جبهه بوی ایمان میداد
و اینجا ایمانمان بو میدهد. آنجا بر درب اتاقمان مینوشتیم یاحسین
فرماندهی ازان توست؛ الان مینویسیم بدون هماهنگی وارد نشوید.
الهی نصیرمان باش تا بصیر گردیم، بصیرمان کن تا از مسیر برنگردیم.
آزادمان کن تا اسیر نگردیم. شهید نور علی شوشتری
شهید گمنام وتن پاره پاره ات
مزاری که تکه تکه های بی وجودی خفتگان
عادی خاک را برای همه ی عالم به نمایش می گذارد.
گمنامی برای شهرت پرستها دردآور است،
اگر نه همه اجرها در گمنامی است.
شهید آوینی