شـــهـــری درآســـمـــــان

شـــهـــری درآســـمـــــان

یاران؛ پای در راه نهیم که این راه رفتنی است و نه گفتنی ...
شـــهـــری درآســـمـــــان

شـــهـــری درآســـمـــــان

یاران؛ پای در راه نهیم که این راه رفتنی است و نه گفتنی ...

قناسه



پست نگهبانیش افتاده بود نیمه شب.

سرپست نشسته بودروبه قبله واطرافش رو می پایید.
داشت با خودش زمزمه می کرد.
نفر بعدی که رفت پست رو تحویل بگیره دید

مهدی با صورت افتاده رو زمین.

خیال کرد رفته سجده،هر چی صداش زد صدایی نشنید.
اومد بلندش کنه دید تیر خورده

توی پیشونیش و شهید شده.

فکر شهادتش اذیتمون می کرد،
هم تنها شهید شده بود هم ما نفهمیده بودیم.
خیلی خودمون رو می خوردیم.
تا اینکه یه شب اومد به خواب یکی

از بچه ها و گفته بود:نگران نباشید،

همین که تیر خورد به پیشونیم،به زمین نرسیده

افتادم توی آغوش آقا امام حسین(ع)


خاطره ای از کتاب خط عاشقی

اثر حاج حسین کاجی

ردقناسه




تو چه میدانی که رمل و ماسه چیست....
بین ابروها رد قناسه چیست....

قناسه چی


« با تانک های عراقی درگیر بودیم.یکی از تانک ها آتش گرفت.

سرباز عراقی سرآسیمه خودش را از تانک شعله ور بیرون انداخت.
کاملاً گیج بود.ایستاد و قمقمه ی آب را سمت دهانش برد.
یکی از بچه ها او را نشانه رفت.اکبر دست زیر اسلحه اش زدوگفت:

 مگر نمیبینی آب میخورد؟
اجازه نداد به سویش شلیک کنند.بعد هم سفارش کرد:
مثل امام حسین(ع)باشید؛نه مانند دشمنان او