شـــهـــری درآســـمـــــان

شـــهـــری درآســـمـــــان

یاران؛ پای در راه نهیم که این راه رفتنی است و نه گفتنی ...
شـــهـــری درآســـمـــــان

شـــهـــری درآســـمـــــان

یاران؛ پای در راه نهیم که این راه رفتنی است و نه گفتنی ...

آسمان

آسمــــان ، از تو خبر داشت

ولی مــا از تــــو

سهم مان بی خبری بود، نمی دانستیم

آب و جاروی در خانه ما شاهد بود

از تو بر ما گذری بود ،
نمی دانستیم

این همه چشم به راهی نگرانم کرده

خــود ایــن هم نظـــری بــود

نــمی دانستیـــم ...

یادمان باشد

یادمان باشد به دل کوزه ی آب،

که بدان سنگ شکست

بستی از روی محبّت بزنیم!
تا اگر آب در آن سینه ی پاکش ریزند

آبرویش نرود!


یادمان باشد فردا حتما،

ناز گل را بکشیم
حق به شب بو بدهیم
و نخندیم دیگر
به ترکهای دل هر گلدان!
و به انگشت نخی خواهیم بست،
تا فراموش نگردد فردا
زندگی شیرین است!
زندگی باید کرد.
و بدانم که شبی،
خواهم رفت
و شبی هست که نباشد پس از آن،
فردایی...

بسیجی


دیشب از چشمم بسیجی می چکید

ازتمام شب دوعیجی می چکید

محمدحسین جعفریان

گل وگلوله

زیادگار ان زمان گل وگلوله مانده است

کنار جانماز من واخرین مدال تو

طیبه ثابت

شعر بابای مفقودالاثر


ای پیش پرواز کبوتر های زخمی

بابای مفقودالاثر، بابای زخمی

دور از تو سهم دختر از این هفته هم پر

پس کی؟ کی از حال و هوای خانه غم پر؟

 گیرم پدر یک آدم فرضیست ، باشد

تا کی فشار خون مادر بیست باشد؟

تا یاد دارم برگی از تاریخ بودی

یک قاب چوبی روی دست میخ بودی

توی کتابم هر چه بابا آب می داد

مادر نشانم عکس توی قاب می داد

اینجا کنار قاب عکست جان سپردم

از بس که از این هفته ها سرکوفت خوردم

من بیست سالم شد هنوزم توی قابی ؟!

خوب یک تکانی لااقل مرد حسابی!

 یک بار هم از گیرودار قاب رد شو

از سیم های خاردار قاب رد شو

برگرد تنها یک بغل بابای من باش

ها ! یک بغل برگرد تنها جای من باش

شاید تو هم شرمنده ی یک مشت خاکی؟!

جا مانده ای در ماجرای بی پلاکی

عیبی ندارد خاک هم باشی قبول است

یک چفیه و یک ساک هم باشی قبول است

ای دست هایت آرزوی دست هایم

ناز و ادایم مانده روی دستهایم

تنها تلاشش انتظار است و سکوت است

پروانه ای که توی تار عنکبوت است

امشب عروسی می کنم جای تو خالی

پای قباله جای امضای تو خالی

ای عکس هایت روی زخم دل نمک پاش

یک بار هم بابای معلوم الاثر باش

 

 زارع عظیم

 


شعر


زود بیدار شدم تا سر ساعت برسم
بایداین بار به غوغای قیامت برسم


من به "قد قامت" یاران نرسیدم، ای کاش

لا اقل رکعت آخر به جماعت برسم

 

آه ،مادر! مگر از من چه گناهی سر زد

که دعا کردی و گفتی به سلامت برسم؟


طمع بوسه مدار از لبم ای چشمه که من

نذر دارم لب تشنه به زیارت برسم


سیب سرخی سر نیزه ست... دعا کن من نیز

این‌چنین کال نمانم به شهادت برسم

 

شاعر جوان کشور حسین صیامی

حسین صیامی از شاعران جوان کشور پیرامون سخنرانی
 امروز رئیس جمهور و "تازه به دوران رسیده"
خواندن منتقدان شعری سروده است که در زیر میخوانید:
 
دریای احترامی و ما ورپریده ایم
تو سرو استواری و ما سر خمیده ایم
رنگ بنفش چون به تن خود ندیده ایم
ما تا همیشه تازه به دوران رسیده ایم

ما دزد میشویم که باشی پلیس پس
ما را حراج کن که نباشی خسیس پس
مدرک نداشتیم چون از انگلیس پس
ما تا همیشه تازه به دوران رسیده ایم
.
اصلا نیامدی تو به چشمان کور ما
عیب از غرور توست وَ یا از غرور ما
از فتنه چون جداست مسیر عبور ما
ما تا همیشه تازه به دوران رسیده ایم
.
اصلا چه زود مرغک پر بسته می شوی
نرمی ولی به سفتی یک هسته می شوی
از انتقاد کردن ما خسته می شوی؟
ما تا همیشه تازه به دوران رسیده ایم
.
زیر گلوت تیزی شمشیر ما که نیست
راه نجات را تو بگو گیر ما که نیست؟
تمدید شد مذاکره تقصیر ما که نیست
ما تا همیشه تازه به دوران رسیده ایم
.
حال جناح باد به هم خورده ظاهرا
آن وعده ها که داد به هم خورده ظاهرا
اوضاع اقتصاد به هم خورده ظاهرا
ما تا همیشه تازه به دوران رسیده ایم
.
چون خیر دیده ایم از این دولت شما
جای تشکر است از این همت شما
با افتخار عرض کنم خدمت شما
ما تا همیشه تازه به دوران رسیده ایم

مذاکرات ژنو


به گزارش خبرنگار فرهنگی "خبرگزاری دانشجو"
 علیرضــــا قـــزوه شاعر انقلابی کشور
 شعــر کوتاهی درباره

【☂☁مـــذاکـــرات هستـــه‌ای☁☂】
 ســروده اســت که در ادامه می آید:

✔ می ترســــم مذاکــــرات آخـــر ✘ژنـــو✘
درســت مثل بــازی ✘آرژانتــیـــن✘ باشـــد

✔ با آن همــــه دوام کـــه آوردیـــم
❂درســـت در دقیقـــه ی آخــــــــــــر❂

✔ ناگاه کســـی مثل مســــی
بیاید و کار را تمــــام کند

می ترسم بعــــد بازی

✔ عراقچـــــی دوبـــاره
 تبلــــــــت اش را بیرون بیــــاورد
تا به یادگــــــار فیلــــــــم بگیرد

✔ و کاپیتان ظـــــــــــــریف
کراوات جـــــان کــــری را به یادگار بگیرد

و ما بی خود به خیـــابـــان بریزیم
و جشـــن ✘❖بـــاخــــت❖✘ بگیریــم !!!!!

moteharak3moteharak3moteharak3moteharak3moteharak3moteharak3moteharak3moteharak3

حاجب


حاجب بروجردى شعرى دارد که شاه بیت آن این است:
• حاجب اگر محاسبه ى حشر با عــــــــــلـــــــــــــے استـــــ...

من ضامنم که هر چه بــــــــخواهى گناه کــــــــــــــــــــــــــن! •

▱ ▰ شب مــولــــا را در خواب مى بیند که مى گوید
 مى خواهى شعرت را درست کنم؟؟


حاجب مى گوید جانم به فدایتان... شعر مال شماست... ▱ ▰

حضرتـــــــــــ✿ــــــ مى فرماید:

حاجب یقین محاسبه ى حــــــــــــشــــــــــر با عــــــــــــــــلــــــــــــے استــــ

شرم از رخ عــــــــــــــــلــــــــــــے کن و کمتر گناه کن...
-:¦:-- -- -:¦:----════════════════---:¦:- -- -:¦:-