♥سر مزار امیر نشسته بودم که یه جوون اومد و گفت:
شما با این شهید نسبتی دارین؟
گفتم: بله! من برادرش هستم
گفت: راستش من مسلمون نبودم
بنا به دلایلی به زور مسلمون شدم
اما قلباً اسلام نیاوردم...
♥یه روز اتفاقی عکس برادرتون رو دیدم
حالت عجیبی بهم دست داد
انگار عکسش باهام حرف میزد
با دیدنش عاشق اسلام شدم
قلباً ایمان آوردم...
سردار احمدلو گفت: با اخویمان ناصر که
شهید شد قرار گذاشتیم
هرکداممان شهید شدیم، موقعی که مادرمان سراغمان را میگیرد
بگوییم جایی که هست، بخور و بخواب است یعنی وقتی
تیر میخوری میافتی و میخوابی.
سلام بر شهیدی که خورد وخفت ورستگار شد
یاد سوسنگردو تیپ نینوا
یادبهمنشیروشب های دعا
آی سوسنگرد،سردارت کجاست
آن قدیمی یاورویارت کجاست
علیرضا سعیدی
نمازهای اول وقت سردار معروف بود. محال بود نماز را از اول وقتش به تاخیر بیفکند.
همیشه دقایقی پیش از اذان خود را آماده می کرد و همیشه هم وضو داشت. فقط هم، این نبود!
یعنی علاوه بر نماز اول وقت، حضور قلب فراوانی هم در نمازهایش داشت... می گویند از همان
جوانی اش اینگونه بود. وقتی صدای اذان را می شنید، به نزدیکترین مسجد می رفت و اگر مسجدی
نمی یافت، کنار خیابان بدون خجالت نمازش را می خواند. حتی در ماموریتهایش هم همینگونه بود
و تا صدای اذان می آمد، همه کارهایش را تعطیل می کرد و به نماز می ایستاد...
شهید تهرانی مقدم
منبع : منبع: هفته نامه یالثارات الحسین علیه السلام شماره 649
ببین سردار.
ببین دلتنگ دیدارم...
ببین
خوابم نمی آید،
بیدارم...
نگفتم تا کنون، اما کنون بشنو:
تورا بیش از همه کس دوست میدارم
دویست و پنجاه نفر بسیجی بودند . باید از دیواندره می اوردیم شان سقز.
مسئول گروه اسکورت محمود بود. پایین گردنه ایرانخواه کمین خوردیم .
باران اتش باریدن گرفت روی سرمان . محمود حتی سرش را خم نکرد راست راست
می دوید این طرف ان طرف . داد می زد بچه ها را راهنمایی می کرد. اول بسیجی ها
را فرستاد کناره های ارتفاع بعد هم بچه های اسکورت را دو گروه کرد یک عده توی
خط اتش و حرکت شروع کردند به بالا رفتن از ارتفاع. محمود هم با چند نفر دیگر رفت
که گردنه را دور بزند می خواست برود پشت سر کومله ها زود فهمیدند که دارند رو دست
می خورند فرار کردند. خبر توی سپاه سقز پیچید . همه می گفتند گروه کاوه اولین
گروهی بود که یک عده نیرو رو صحیح و سالم رسوند سقز. می گفتند
خون هم از دماغ کسی نیومده. محمود کاوه
منبع : منبع : سایت سبک بالان
دیروز ازهرچه بودگذشتیم-امروزازهرچه بودیم گذشتیم. آنجاپشت خاکریزبودیم
و اینجادرپناه میز. دیروزدنبال گمنامی بودیم و امروزمواظبیم ناممان گم نشود.
جبهه بوی ایمان میداد و اینجاایمانمان بومیدهد. آنجا بر درب اتاقمان مینوشتیم
یاحسین فرماندهی ازان توست؛ الان مینویسیم بدون هماهنگی واردنشوید.
الهی نصیرمان باش تابصیرگردیم، بصیرمان کن تاازمسیربرنگردیم.
آزادمان کن تا اسیرنگردیم.
سردار شهید نور علی شوشتری
برادران فقط باید به فکر اسلام بود
و بس و برای یاری اسلام باید اکنون از
روحانیت و سپاه یاری جست و امام را یاری کرد.
سردار شهید مهندس محمود شهبازی
عزیزانم بدانید که دفــاع از ولایت فقیه
و مقام معظم رهبری حضرت آیت الله خامنه ای دفاع
از علی (ع) و فرزندان اوست و این محقق نمی شود
جز با تلاشی صادقانه در اجرای اوامر بر حق ایشان .
سردار سرتیپ پاسدار شهید حاج اکبر آقابابائی
خیلی از ما اگر جای شهید همت بودیم
با خودمون می گفتیم من فرمانده لشکرم و
هر چی من میگم درسته و اون کاری که میکنم
کاملا صحیحه و حق با منه و به طعنه به
دیگران میگفتیم این کارو بکن و اون کارو نکن ،
مگه من بهت اجازه دادم این کارو بکنی ،
چرا با من هماهنگ نکردی و...
ان شاالله خدا بهمون کمک کنه تا درسایی رو که
از شهدا می گیریم تو زندگیمون عملی کنیم.
در لا به لای پروندهی سردار شهید «ایرج نجفی»
جانشین فرمانده گردان علی ابن ابیطالب(ع)
لشکر 25 کربلا نامهای توجهم را به خودش جلب کرد،
نامهای که در قالب درد و دل و گلایه عنوان شده است.
درد و دلی خودمانی از یک رزمنده به فرماندهاش که
قابل تأمل است. متن این نامه را در ادامه میخوانیم.
« با سلام و درود فراوان به خدمت یگانه خورشید
بانگ امامت آقا امام زمان و نائب به حقش امام
خمینی و با درود بر شهیدان از شهدای صدر اسلام تا کنون.
دور تا دور نشسته بودیم.
نقشه آن وسط پهن بود. حسین گفت
«تا یادم نرفته اینو بگم، اون جا
که رفته بودیم برای مانور یه تیکه زمین بود.
گندم کاشته بودن. یه مقدار
از گندم ها از بین رفته.
بگید بچه ها ببینن چقدر از بین رفته،
پولشو به صاحبش بدین.»
شهید حسین خرازی
منبع : کتاب حسین خرازی
شـادی روح شــهدا صــلوات
اگر در پیروزیها خودمان را دخیل بدانیم این حجاب است برای ما،
این شاید انکار خداست.
سردار شهید حاج حسین خرازی
بعد از شهادتش دلم گرفته بود.
براے حسن قرآن خواندم تا خوابم برد،در خواب
دیدم حاجےدرباغے بزرگ است و مثل خورشید میدرخشد گفتم
اینجا کجاست؟
حاجے گفت اینجا بهشت شهداست و کارنامه
شهدا با امضا رهبری و ولایت کامل میشود و
هیچکس بدون تایید نمے آید هر چند تمام عمر
خود را در جهاد و عبادت بسر برده باشد
فرمودند به همه بگوئید که : جز راه رهبرے نیست
راه سعادت و راست و ملاک و معیار در آخرت پیمان
با ولایت است ، و عشق به امام خامنه اے یعنے عاقبت بخیری
وقتی رسیدیم دزفول و وسایلمان را جابه جا کردیم، گفت «می روم سوسنگرد.»
گفتم «مادر منو نمی بری اون جلو رو ببینم؟» گفت:«اگه دلتون خواست،
با ماشین های راه بیایید. این ماشین مال بیت الماله.»
شهید مهدی زین الدین
منبع : کتاب زین الدین
روزه دنیای فانی نمیدانند؛ یعنی دستشان را
پر نمینمایند و به اخلاق حسنه و اعمال نیک
آراسته نمیشوند.
سردار شهید حاج عبدالله نوریان
نماینده ی حزب رستاخیز می آید توی دبیرستان.
با یک دفتر بزرگ سیاه. همه ی بچه ها باید اسم بنویسند.
چون و چرا هم ندارد.لیست را که می گذارند جلوی مدیر،
جای یک نفر خالی است؛ شاگرد اول مدرسه. اخراجش که می کنند،
مجبور می شود رشته اش را عوض کند. در خرم آباد، فقط همان
دبیرستان رشته ی ریاضی داشت. رفت تجربی.
شهید مهدی زین الدین
همیشه آیات قرانی را زمزمه کنید تا شیطان به شما رسوخ پنهانی نکند.
سردار رشید اسلام،حاج عبدالحسین برونسی