اذان دادند و ما آغاز شدیم
تا پایان راهی نیست
از مرز که بگذریم
حرم را می شود دید..
کابوس حرم کنج قفس کنج-قفس
مـن دائم الـبـکا و تـو هـــم دائم الــکرَم زیباستــ اشکـِ چشمِ گدا داخلِ حرمـ ...
شبی ساکت و دلگیر خودم بودم و قلبی که ز غم بسته به زنجیر
و هنگام اذان بود
که پیچید در افاق یکی نغمه ی تکبیر
نوشتند که هنگام اذان دست به دامان خدا باش و مشغول دعا باش
وگفتم به خدا بین دعایم
که دلتنگ اذان حرم کرببلایم .