هرچند یکبار که مسئولیت بالاتر و مهمتری میگرفت؛
خواهرش به شوخی میگفت:
┘◄【 مصصطفی! اینجوری چند ماه دیگه دبیر کل سازمانِ ملل میشی ها !! 】
همسرش با خنده میگفت:
┘◄【 اینقدر براش دعا نکنید که بالاتر بره… یک وقت انقدر بالا میره که نه شما میبینیدش نه من… 】
◆ ◇ ◆ ◇ ◆ ◇ ◆ ◇ ◆
✔ راست میگفت …!
---◄ او را دیگر کسی جز آسمانیها نخواهند دید …